در صدف گوهری نهان گشته


آن نهان بر همه عیان گشته

صدف و گوهریم و دریا هم


نظری کن به عین ما فافهم

صدف ما اگر چنان باشد


درج در یتیم آن باشد

صدف و گوهرش به هم می بین


نظری کن به چشم ما بنشین

می و جامش به همدگر دریاب


خوش حبابی پر آب بر سر آب

هر صدف گوهری در او باشد


چون گهر باشدش نکو باشد

طلب گوهر ار کنی جانا


قدمی نه در آ در این دریا

گر تو دریا دل و گهر جویی


گوهر از خود بجو که تو اویی

موج و بحر و حباب و جویی تو


عین ما را بجو که اویی تو

گنج و گنجینه و طلسم نگر


صفت و ذات بین و اسم نگر